به نام خدا
سلام
این چند وقته که نمی تونم نماز بخونم دلم می خواد نماز بخونم آدمی نیستم که نمازمو همیشه سر وقت بخونم بنده بدیم ولی اون روز سر نماز بغضم ترکید فهمیدم که من چقدر خرم چقدر احمقم یه همچین نعمتی دارم اونوقت به بنده هاش متوسل شدم و خودمو گم کردم.
آدما همیشه قدر چیزایی که دارنو نمی دونن
تو این چند وقته دلم خیلی گرفته غرورم شکسته و روی واقعی خیلی ها برام آشکار شده
مثلا آقای قائمی رو بهتر شناختم واقعا آدم دو روییه تو اتاق یه چیزی میگه به محض اینکه از اتاق می ره بیرون با یکی میگه و می خنده
تقصیر اون نیست تقصیر دل ساده منه که بازم دلشو به یکی خوش کرد کم کم بهش وابسته شدم اونم فهمیده حالا داره ازم دوری می کنه
فکر می کردم فقط با من این رفتارو داره ولی الان می فهمم که اون با همه خانوما همین طوره و من تو توهمات خودم رفتارشو به دوست داشتن تعبیر کردم خدا می دونه چقدر نشسته با دوستش بهم خندیده خیلی احمقم خیلی از رفتاراشون اون روز فهمیدم نمی دونم چه طور می تونه اینقدر دورو باشه
الان نمی دونم باهاش چطور رفتار کنم همه رفتاراش برای کارش بوده و نه هیچ چیره دیژه نمی خوام بیشتر از این اجازه بدم بهم بخنده حالا دیگه می یاد تو اتاق با همکار خانم جدیدمون گرم میگیره نمی دونم چه جوری رفتار کنم و تابلو بازی در می یارم بهتون توصیه می کنم هیچ وقت عاشق نشید یا دوستی تونو برای کسی خرج کنید که براتون احترام قائل باشه هم خودش هم دوستاش برام احترام قائل نیستند.منم مغرور نمی دونم چه کار کنم خدایا خودت کمکم کن ولی یه تصمیمی گرفتم اگه وبلاگمو خوندین بهم بگین با کدوم راه حلم موافقین:
۱-دیگه باهاش حرف نزنم و ارتباطمو کم کنم
۲-عین قبل باهاش رفتار کنم و دوستش داشته باشم.
ممنون می شم اگه نظر دیگه ای دارید بگید.
در مورد گزینه ا اینکه باهاش حرف نزنم و ارتباطمو کم کنم می شه ولی همکاریم و یه جوری دلم نمی خواد جلو همکار جدید کم بیارم پس رو این گزینه نمی شه زیاد مانور داد خوشحالم همکار جدید با اومدنش حقایقو برام روشن کرد قائمی می دونه من ازش بدم می یاد ولی تحویلش می گیره
عین قبلم نمی تونم باهاش رفتار کنم ولی نمی تونم کم بیارم باید سعی کنم فقط به عنوان همکار و دوست دوستش داشته باشم بدون انتظار متقابل بذار اون دو رو باشه شاید اون فکر می کنه زرنگه بذار با این کارش خوشحال باشه و بهم بخنده من دوستش دارم مثل برادرم فقط همین پس سعی می کنم زیاد سریع رفتارمو عوض نکنم و باید سعی کنم حساسیتمو نسبت بهش کم کنم
به من نباید ربطی داشته باشه اون با کی می گه می خنده باید تمرکزمو بدارم رو کارم و متوجه اطرافم باشم تا دوباره وارد بازی جدیدی نشم دلم دیگه کشش نداره پس خوشحال باش و بذار دیگران هم شاد باشن باید یه پستم درباره همکار جدیدمون بنویسم
قائمی خداحافظ امیدوارم یکی رو دوست داشته باشی که اونم دوستت داشته باشه قیافه ساده اش و توانایی مخ زنی قوی ترسو ودورو اینا قضاوتامه در مورده تو مهربونم هست و زیرک
می خوام رهاش کنم.خدایا کمکم کن تا دوستش داشته باشم.ولی منطقی نه احساسی باید روی عواطف و رفتارا و عکس العمل هام بیشتر دقت کنم باید برای خودم احترام ایجاد کنم چرا باید ترابی بیاد تو اتاق و با یه نفر سلام علیک کنه و حال و احوال پرسی کنه و با من حرف نزنه اصلا ژرا باید این مسائل برام اینقدر مهم باشه باید تمرکزمو بذارم رو درسام.تا وقتی اون باهامه بذار همه باهانم بد باشن اون خودش بنده شو اگه بخواد عزیز و محبوب می کنه.خدایا خیلی چاکریم ما رو یادت نره.
سلام
بابا تو خیلی داغونی