یه استراحت چند روزه خوب وقتی از خونه دور می شم می فهمم که ارزشم بیشتره و تو خونه هیچ کس ارزشی برام قائل نیست با مامان بزرگم بودم با هم خوش گذشت نذاشتم دست به چیری بزنه نمی دونم به اونم خوش گذشت یا نه ولی به محض اینکه اومدم خونه دلم نمی خواد بدبینانه بگما ولی مامان همش باهام مخالفت می کنه و کارامو بی ارزش نشون می ده از کاراش خسته شدم بقیه هم به تبعیت از اون مسخره ام می کنن دلم با آهنگ صادقی گرفت اشکمم داره می ریزه اخه چرا مامانم منو دوست نداره چرا خودشو دوست نداره هم خودشو اذیت می کنه هم اطرافیانشو چرا؟؟؟؟؟
خدایا کمکش کن خودشو دوست داشته باشه کمکش کن از حالت افسردگی بیاد بیرون دلم آدمای شاد می خواد.
تا خودت شاد نباشی چطور از اونا انتظار شاد بودن داری؟
سعی کن هم شاد باشی هم اینو به بقیه انتقال بدی شاد بودن تنها فایده ای نداره
سلام دوست عزیز وبلاگ واقعا خوبی داری داشتم تو اینترنت میگشتم نمیدونم چطور شد اومدم وبلاگ شما واقعا کارتون زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما
سلام دوست عزیز وبلاگ واقعا خوبی داری داشتم تو اینترنت میگشتم نمیدونم چطور شد اومدم وبلاگ شما واقعا کارتون زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما