امشب شبه عروسی یکی بود 

نمی دونم باید چه حسی داشته باشم 

عروسی کسی بود که منتظر بودی بیاد خواستگاریت مگه نه؟ 

حالا می بینیش با یکی اومده که خوشگل و با مزه اس 

احساسات متضادی توت جمع می شه 

و این احساسات با نگاه متصل اون ادامه داره بهت نگاه می کنه  

شاید براش مهم بودی شایدم فکر می کنه تو ناراحتی 

ولی دیگه چه فایده 

حالا یکی کنارشه که بد نیست و شایدم سر تر باشه تازه باهاش متناسب تره 

یه کم ازش بد می گی الکی می خندی و سعی میکنی نشون ندی ناراحتی  

تازه هی ام می ری می رقصی 

ولی تو دلت می گی شاید من باید جای اون می بودم 

خوب خودش نخواست  

زوری که نیست البته تو هم نخواستی حس افسوس و شادی با هم مخلوطه 

ولی کاریه که شده جز خوشبختی براش نمی تونم آرزویی بکنم 

و آرزوی بدبختی می دونم درست نیست ولی آرزوی بدبختی می کنم برای اون 

اونی که آخر پست فطرتا و نامرداس  

الهی به زمین گرم بشینه 

خدایا ازت می خوام منم بتونم با یه آدم خوب ازدواج کنم 

خدایا ک ک ب آ ا ک 

خ ک ک د ب  

پ هم رفت و سرنوشتش رقم خورد. 

امیدوارم خوشبخت بشه بچه خوبیه لیاقت خوشبختی رو داره 

خدایا بزرگم کن 

خدا جونم خیلی دوستت دارم

آمین 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد