نمی دونی چه حس بدی بود 

اینکه ببینی یه مرد مغرور روبروته 

بهش جواب رد می دی  

میفهمی حالش گرفت انتظارشو نداشت 

از خودم بدم امد 

هیچی نگفت 

حلقه اشک گوشه چشمش بود  

وقتی از ماشین پیاده شدم  سریع و بی تفاوت رفت  

سعی کرد چیزی نگه 

دلم می خواست یه تلاشی یه حرفی هیچی نگفت 

نفهمیدم این حرکتش یعنی چی؟ 

تو این مدت آشنایی همش به این فکر می کردم منو دوست نداره  

پس این حالت امشب چی بود؟؟؟ 

خدا جون نکنه باز دلی شکستم 

خدایا کمکش کن آروم شه 

دوست ندارم دل بشکنم 

خدایا مهدی رو آروم کن 

چند بار خواستم براش اس بزنم ولی نتونستم 

نگرانش شدم با اون حالش که رفت 

خدا کنه سرعت نره سالم برسه خونه و آروم بشه

تازه فهمیدم الان داره دقیقا چه کار میکنه 

با این حال بازم اس زدم 

دیگه این کارو نمی کنم 

مامان خیلی دلخوره  

حق داره نگران باشه ولی دیگه با رفتاراش داره رو مخم میره 

پس این کارو میکنم تا رسیدن خبری از طرف اون کاری نمی کنم 

باید دو طرفه باشه  

باید آدم برای خودش ارزش قائل بشه 

درسته آدم بدی نیست ولی الان دیگه به غرور و شخصیتم توهین شده 

بیشتر از این درست نیست ادامه بدم 

ولی باید ظاهرو حفظ کنم تا مامان یکم اروم بشه 

خدا جونم شکرت 

نمی دونم م میخواد بهم چی یاد بده ولی تنهام نذار 

خدا جونم کمکم کن قوی باشم  

منم واسه خودم مهمم دلیل نمیشه تو این وضعیت بمونم 

احترام 

اشتیاق 

علاقه 

عشق 

یکیش نباشه ناقصن 

درسته؟؟؟؟