سلام
بعد از مدتها که به خاطر امتحانام نرفته بودم سر کار رفتم اولاش خوب بود تا ج اومد و رفتار ق عوض شد ازهمه بدم اومد اونقدر مارمولکه که حد نداره بلده با دیگران چه طوری رفتار کنه اوجش این بود که اونو با ح دیدم موقع خونه رفتن
فکر کنم راه حل غلبه کردن بر این حالات بد و حسادتها رو پیدا کردم واون......
نماز خوندنه
آره نماز خوندن
این تنها راهیه که من ازش غافلم آخه من چقدر نادونم یه همچین قدرتی منتظر تا بنده هاش ازش کمک بخوان و دستشونو دراز کنه اونوقت بنده اش خودشو درگیر جزئیات و کارای بچه گونه کرده.
خدایا کمک کن اونم واقعا از ته دلش شاد باشه و منم در کنارش خوشحال باشم
کمک کن زندگی کنم و بذارم دیگرانم کنارم شاد باشن
خدا جونم کمکم کن
کمکم کن قوی باشم
این کارا در شان بنده خوب تو نیست
باید رویی هدفهای بزرگ متمرکز بشم
با سلام